گذر زمان!

ژوئیه 15, 2017 at 1:23 ق.ظ. 13 دیدگاه

آدمی که زمانی از کامو نقل قول می‌آورد که هر کسی آزادی را بدون برابری بخواهد یا برعکس٬ لایق تف است٬ امروز به جایی رسیده که با شعار امنیت٬ مجیزگوی خامنه‌ای و بسیج و سپاه قدس و آدمکشان و غارتگران چهل‌ساله شده است. شاید درباره اینکه مخاطبان نقل‌قول کامو لیاقت تف را دارند٬ بشود تردید کرد٬ اما در اینکه مجیزگوی آدمکشان و غارتگران قرون‌وسطایی لیاقتی جز تف ندارد٬ شکی نیست.
#http://zeno1.blogspot.ca/
#https://twitter.com/zenomek

Entry filed under: دسته‌بندی نشده.

leopard.jpg

13 دیدگاه Add your own

  • 1. ایرج  |  ژوئیه 17, 2017 در 7:19 ق.ظ.

    سلام.
    من البته به مکابیز یک اعتماد قدیمی داشته و دارم و این قضاوت مرا با قضاوت تو بسیار متفاوت می کند. اما راستش من نیز از خواندن توئیتهای او سرخورده و بلکه دلخور شدم. تقریبا همه ی مواضع سیاسی او ( و حتی بعضی مواضع اخلاقیش) مخالف دیدگاه شخصی من بود و اگر اولی را می توانم درک و تحمل کنم؛ این دومی برایم خیلی ثقیل است.
    اما خود حضرتعالی هم حالا که پس از سکوت چندین و چند ساله یک پست اینجا گذاشته ای ولی هیچ اشاره ای به میرحسین و سایر محصورین نمی کنی؟؟ از سال 86 که در مخالفت با تحلیل من فرمودی که به نظرت حاکمیت دارد برای ترمیم چهره ی خود جو دوم خرداد را برای انتخابات بعدی بازسازی می کند و بعد از آن که اعتراض موسوی و کروبی را «چانه زنی برای دریافت سهمی از قدرت» دانستی و بعدترش که جنبش سبز را امری زودگذر به شمار آوردی و … همه ی اینها را می گذارم پای عدم اعتماد و بدبینی شخصی به هرآنکس که در دههی شصت در ساخت سیاسی حضوری داشته بوده است.
    ولی بعدش سکوت و سکوت و سکوت…. سکوتی که هرچندوقت یکبار به نظرم می رسید انتظاری است برای سازشی میان حاکمیت و محصوران ؛ چشمکی که بین ایشان رد و بدل شود و آنوقت نفسی به راحتی بکشی که «می دانستم!!»
    نمی دانستی! و حاضر هم نیستی که الان پس از هشت سال سکوت و انتظار بیایی و بگویی «هیچ باور نمی کردم و نمی دانستم»

    یک «روز تولد اینجانب روز آشنایی با شماست» را اگر با همدلی می شنیدی ؛ می توانستی بدانی. اما نکردی و الان هم نمی کنی.

    پاسخ
    • 2. پويا  |  ژوئیه 17, 2017 در 1:50 ب.ظ.

      سلام ایرج‌خان. اول اینکه خوشحالم بعد از این همه سال چیزی از شما میخوانم. حالا مفصل‌تر صحبت میکنیم اما از نوع برخوردتان تعجب میکنم. خب من وبلاگ‌نویسی را رها کردم نه نوشتن را. یعنی بیشتر در فیسبوک مینوشتم در این سالها. حالا اینکه شما از اینکه اینجا نمینوشتم٬ نتایجی میگیرید٬ برایم عجیب است.
      اما درباره انتظار سازش و … راستش تا جایی که خودم را میشناسم من هیچوقت چنین چیزی نگفتم. همینطور که امروز هم درباره درگیری باند احمدی‌نژاد و جناح حاکم چنین نمیگویم. خلاصه نگفتم و نمیگویم این دعواها جدی نیست و دیر یا زود به سازش میرسد.
      چیزی که درباره درگیری موسوی و کروبی و امروز احمدی‌نژاد با خامنه‌ای میگفتم و میگویم این است که دعوا بر سر چگونگی تداوم نظام ارتجاعی و قرون وسطایی است و برای همین از نظر من ارزش سرمایه‌گذاری و صرف نیرو ندارد. وظیفه نیروهای دموکرات چیز دیگری است.
      خلاصه درست یا غلط٬ حرفم همین بود. اگر چیز دیگری گفتم لطفا مستند نشان دهید. حداقل ارشیو این وبلاگ موجود است. اگر چنان گفته باشم که شما میگویید٬ خواهم گفت هیچ باور نمیکردم و نمیدانستم٬ اما تا جایی که میدانم چنان نگفته بودم.

      پاسخ
  • 3. ایرج  |  ژوئیه 19, 2017 در 4:03 ب.ظ.

    سلام.
    من یک پاسخ طولانی نوشتم که گویا به هردلیل ارسال نشد.الان هم مطمئن نیستم این یکی پاسخم ارسال می شود یا نه. این که زیاد تفصیل نمی دهم.
    خلاصه ی ماجرا این که اگر معنی «چگونگی تداوم حاکمیت» این باشد که چه کسانی همین بوروکراسی ضدانسانی و این نیروی نظامی سرکوبگر را کنترل کنند؛ که می شود همان » چانه زنی بر سر سهم از قدرت» و «جدی نبودن دعوا» چرا که حاکمیت هرچند همواره به تمرکز و صد درصدی کردن امر علاقه دارد؛ با این همه بر مبنای هزینه و فایده ای که دو طرف می کنند در یک نقطه ای به توافقی موقت می رسند تا دوباره تعادل قوا بر هم بخورد و راند بعدی شروع شود. اما به وضوح مشخص است که داستان حصر و جنبش سبز از چنین نکبتی سوا است.
    اما اگر چگونگی تداوم حاکمیت به معنای اختلاف بر سر ایده های حاکمیتی. منشاء قدرت؛ حد و اندازه ی بسط ید بوروکراسی در زندگی مردم؛ دلیل وجودی نیروهای نظامی ؛ ترمینولوژی قضایی و ماخذ حقوقی و فلسفه ی دادگستری و این قبیل امور باشد؛ خوب چه عیبی دارد. مگر دعوا بر سر نام حکومت است؟
    جنبش سبز به دلایل بسیار منجمله احترامی که به جریان نقد و روشنفکری می نهد ؛ سلامتی که در سلوک جمعی طرفدارانش دیده می شود (نمونه اش آنچه از خانواده های شهدای جنبش دیده و می بینیم) ؛ بقای آن در افکار عمومی (که خود گواه ریشه داشتن این جنبش در جامعه است) و پایداری شگفت انگیز نمادهای آن (که خود نشانگر آن است که انرژی جنبش برخاسته از این نمادها نیست. بلکه این خواست جمعی است که برآیندش در نمادهای محترم جنبش یعنی سه محصور جلوه می کند) و بسیاری دلایل دیگر به نظر من همان حرکتی است که هر نیروی دموکراسی خواهی خواه ناخواه با آن همراه است.

    پاسخ
    • 4. پويا  |  ژوئیه 21, 2017 در 10:06 ق.ظ.

      ممنون که مفصل نوشتید و بعد هم باز نوشتید!
      خب میتوان درباره جنبش سبز و وظیفه نیروهای دموکراسی‌خواه در قبالش بحث کرد٬ اما فکر میکنم همان زمان به اندازه کافی صحبت شده درباره‌اش. قصدم باز کردن مجددش نبود٬ اما چون شما به ان جمله موسوی اشاره کردید من هم خلاصه دوباره نظرم را گفتم. تنها اشاره کنم که وقتی موسوی از دهه شصت و امام و جمهوری اسلامی و … حرف می‌زند تکلیف به نظرم روشن است. اگر زمانی ایشان قبول کرد که اساس و پایه نظام جمهوری اسلامی و ولایت فقیه بر تبعیض و بی‌عدالتی است خب شرایط تغییر میکند (مطمئن نیستم اما از یک مصاحبه ابولفضل قدیانی به نظرم امد ایشان پذیرفته). تنها در اخر بگویم که موسوی هم اتفاقا تکلیفش را با امثال من روشن کرده و تعارفی هم ندارد. از جمله در بیانیه نهمش گفتند که مبادا کسی فریب شعارهای ساختارشکنانه را بخورد. تمام حرف من و امثال من همین بوده که ساختارهای نظام ولایت‌فقیه قرون‌وسطایی و ارتجاعی است و تنها راه واقعی فراتر رفتن از این ساختارهاست. خلاصه ایشان تکلیفش را با امثال من روشن کرده٬ چرا ما باید تعارف داشته باشیم؟
      اما همانطور که گفتم فکر میکنم بحث مفیدتر این است که ببینیم تحولات بعد از سال ۹۰ را چگونه ارزیابی میکنیم. سعی میکنم خلاصه نظرم را بگویم.
      همانطور که قبلا گفتم من جنبش سبز را یکپارچه نمیدیدم. البته رهبری و هدایت ان را موسوی و کروبی و بخشی از نظام در اختیار داشت. تا اینجای کار برای من جنبش سبز ارزش خاصی نداشت اما درون جنبش سبز گرایش ساختارشکنی هم بود که به مرور قوی‌تر هم شد (عاشورای ۸۸ و بهمن ۸۹ دو روزی بود که این گرایش کاملا دیده شد). جدا از این و در واقع مهمتر از این٬ بخشی از جنبش سبز سعی میکرد خارج از ساختارهای جمهوری اسلامی خودش را سازمان دهد. این تلاش متاسفانه ضعیف بود و نهایتا هم نتوانست خود را از گرایش حاکم و اصلی جنبش سبز مستقل کند اما در هر حال رشد کرد. در ستار بهشتی و سهیل عربی میتوانید جلوه‌ای از این جریان را ببینید. اما به شکل سازمان‌دهی‌شده‌تر و جمعی تر٬ میتوانم به فعالیتهای گروهی اتنا فرقدانی و اتنا دائمی و امید علی‌شناس و … اشاره کنم که حول فعالیتهای مدنی (بچه‌های کار٬ حمایت از کوبانی٬ شعارنویسی در حمایت از زندانیان سیاسی و …) گرد هم امدند. متاسفانه به دلایل مشخصی ضربه خوردند اما در هر حال شما در صحبتها و فعالیتهای این جریانات میتوانید به روشنی ببینید که کاملا حسابشان را جمهوری اسلامی و تمام جناحهایش جدا کردند. در نگاهی کلی‌تر من رشد خوبی در فعالیتهای مدنی و مستقل بعد از خاموشی جنبش سبز میبینم٬ برای مثال حول مبارزه برای حق انتخاب پوشش٬ تلاشهای خوبی انجام شده و میشود. در حوزه‌های دیگر مثل محیط زیست و … هم کمابیش چنین است. البته متاسفانه با توجه به شرایط منطقه و بسیاری مسائل دیگر٬ این جریانات مستقل ضعیفند و فعلا چشم‌انداز روشن و خوبی در مقابلمان نیست.
      در هر حال معیاری که سالهای سال است داشته ام و الان هم به آن پایبندم این است: استقلال کامل از همه جناح‌های جمهوری اسلامی٬ داشتن خواسته هایی مدنی و دموکراتیک و سازمان‌دهی مدنی و دمکراتیک برای رسیدن به آن خواسته‌ها.
      برای من مقاومت و مبارزه امثال موسوی و کروبی و بقایی و احمدی‌نژاد در برابر ولی‌فقیه و سپاه و … ارزشی ندارد٬ حتی اگر جانشان را هم فدا کنند؛ چرا که فکر میکنم در راستای هدفی ارتجاعی است. اما اگر شما به من می‌گفتید چرا درباره ستار بهشتی نگفتی و چرا از اتنا دائمی نمینویسی و … حرفتان را میپذیرفتم. البته نوشته‌ام و می‌نویسم اما متاسفانه انقدری که باید و شاید نیست. شاید بتوان گفت به مرور سالیان انگیزه‌ها کم‌تر شده٬ اما امیدوارم این نسل جوان یاغی و روشن ما را بیشتر و بیشتر به خودمان بیاورد! اعتصاب غذای قهرمانانه اتنا دائمی برای حمایت از خانواده‌اش و نامه فوق‌العاده‌اش در حمایت از خانواده‌های زندانیان سیاسی٬ از بهایی گرفته تا مجاهد٬ به نظرم شایسته هر تحسین و هر حمایتی هست. امید که بتوانیم همپای اتنا و امثال او باشیم.

      پاسخ
      • 5. ایرج  |  ژوئیه 22, 2017 در 12:07 ب.ظ.

        سلام مجدد
        خاطرم می آید زمانی در بحثی با پژوهنده جمله ای گفتی که «نمی توان موقعیت اخلاقی یک فرد را از مواضع اجتماعی او جدا کرد» و به عبارتی وقتی کسی در کلیت زندگی اجتماعی خود در زمره ی جبهه ی مترقی و پیشرفت بشری باشد؛ نباید در احوال فردی او ملانقطی وار مته به خشخاشهای سخنان و یا کارهایی که کرده است بگذاریم.. این سخنت البته به تمام مورد تایید من نبود (اگر خاطرت باشد رضاشاه را مثال زدم که از نظر اجتماعی در جبهه ی مترقی بود و همان یک خدمتی که در برکندن قحطی از این سرزمین کرد برای این که او را از نظر اجتماعی مثبت بدانیم کافی است) ولی در کلیت این را قبول داشته و دارم که حقیقت نه موضوع کشف کاراگاه وار بلکه موضوع برپاداشتن روشنفکرانه و دیدن اشیاء آنچنان که هستند و حضور دارند باید دانسته شود.
        این جمله ی بالای تو را می گذارم کنار سخنی که خود گاه در بحث با حضرات اسلامستیز سوپرایرانی می آوردم که «چگونه شد که بابک خرمدین با آنهمه جلادت و دلاوری در دعوت به پیش از اسلام ناکام ماند و جنبشش هرگز از آذربایجان نتوانست فرا رود و ابومسلم با دعوت به الرضا من آل محمد توانست بساط خلافت اموی را در هم بپیچد؟» و به عبراتی دعوتی که با روح زمانه ( گفتمان و اندیشه ی جامعه) همراه نباشد محکوم به انزوا است و آن دعوتی که سخن مکتوم در درون جامعه را بیان کند می تواند به سرعت فراگیر شود.

        حال در پاسخ به اشاره ی شما درباره ی وضعیت امروز در ایران امروز نیز می بینیم که دعوتهای مارکسیستی یا مجاهدینی یا حتی حقوق بشری صرف گویی درجا می زنند و ای بسا فراموش می شوند (فراموش که می گویم در سطح اندیشه ی جامعه است و نه در تاریخ) ولی جنبش سبز توانست چنین به سرعت فراگیر شود و چنین عمیق در اذهان جایگیر شود.
        بحث این نیست که بگویم پس جامعه ی امروز واقعا تشنه ی بازگشت به دهه ی شصت است. این که بدیهی است که چنین نیست.به همین دلیل ساده که در گفتمان جنبش سبز چنین سخنی تکرار نمی شود (جز در مواردی که از ایثارهای جبهه یادی شود و آن هم با خوانشی جدید از رزمندگان. دخترخانم همت بود گویا که نقل کرد از مادرش که همت دروغ نگفتن را از ولایت فقیه مهمتر می دانست). … بلکه سخن آن است که چه خوشت بیاید یا نه؛ موتور محرکه ی جامعه ی امروز ایران طبقه ی متوسط است و این طبقه به آن دعوتی پاسخ می دهد که اندیشه ی مکتوم این طبقه را بازتاب دهد.
        به همین دلیل است که سخن چند سال پیش خود را بار دیگر یادآوری می کنم : موسوی نه رهبر جنبش بلکه پرچم آن است. مطالبه ی بسیار قوی شکستن حصر بیش از هرچیز ؛ به معنای پیشروی در یک مبارزه است… پیش بردن پرچم.
        از خیلی از سبزها اگر بپرسی «نظرت درباره ی ساختن جامعه آنطور که در دهه ی شصت بود؛ چیست؟» خواهی دید اکثریت قاطعی واکنش منفی نشان می دهد. اینان تابع فکری موسوی نیستند. بلکه جنبش موسوی را هم رشد می دهد. این امری مبارک است که در جنبش سبز رهبری فکری را نه فرد یا حزب خاصی؛ بلکه یک جریان مباحثه و نقد مداوم بر عهده دارد. و رمز تغییر لحن؛ موضع و ادبیات بیانیه های موسوی هم همین بوده است.

        با اینهمه یک سخنت را قبول دارم و از قضا آن را مبین و موید ادعای خود می دانم و آن این که جنبش سبز یک مجموعه ی همگن و یکپارچه نیست. یک حرکت جبهه ای و نه حزبی است. افکار و خواسته های متفاوت و متنافری را شامل می شود. حتی در میان همان ساختارشکنان نیز افراد دچار کژی فکری در میانشان یافت می شوند (از قبیل آنهایی که دشمنی ظاهری ج.ا. با اسرائیل را بهانه ی اظهار محبت به کودک کشان صهیونیست می کردند) اما در کلیت این جمع ناهمگن به واسطه ی یک مطالبه ی مشترک مبارک (آزادی و حاکمیت برسرنوشت) همراه شده اند. ایثارها و شهادتهایی که شما به آنها اشاره می کنی به واسطه ی جنبش است که در ذهن عمومی جامعه انعکاس می یابند . خارج از جنبش ساده ترین و بدیهی ترین مطالبات حتی هنگامی که با فداکاری همراه می شود؛ گویی عقیم و پژمرده است (نمونه اش داستان محمدعلی طاهری) جنبش اما شکوه می بخشد و هر مقاومت و ایستادگی را در قلبها و اذهان جامعه تکرار می کند.

        اینجا حرف اساسیم تمام شده است. اما چون دیدم اصرار داری بر نشاندن نام موسوی و کروبی در کنار نام احمدی نژاد ؛ مایلم تصحیحت کنم که هرگز نمی توانی نوع مقاومت موسوی را با دلقکبازی ها احمدی نژاد یکسان و همتراز فرض کنی. نه تنها به دلیل تفاوت بزرگ شخصیتی میرحسین با احمدی یا حتی به واسطه ی تفاوت گفتمانی این دو؛ بلکه همچنین به این دلیل که اصولا بازیهای احمدی نژاد از جنس بازی و سهمخواهی است ( و به همین دلیل با یک تشر سکوت می کند و یک حادثه ی هلیکوپتر موجب می شود او برای همیشه درباره ی برادران قاچاقچی خفقان بگیرد) و مقاومت موسوی از جنس جدیت در پذیرش جایگاهش به مثابه ی پرچمی که برافراشته شده است و مطالبه ای نه شخصی یا گروهی بلکه برای ایران و ایرانیانی محق به در دست داشتن سرنوشت خویش

      • 6. پويا  |  ژوئیه 26, 2017 در 10:29 ق.ظ.

        سلام.
        اقا قبل از اینکه بحث رو ادامه بدهم بگم کاش امکان پاسخ صوتی بود کار ما را راحتتر میکرد. شاید اگر در فضای دیگری بحث را ادامه دهیم چنین امکانی هم باشد٬ نمیدانم. اگر پیشنهادی در این زمینه دارید ممنون میشم بگید!

      • 7. ایرج  |  آگوست 2, 2017 در 12:29 ب.ظ.

        سلام.
        من که از تکنولوژی در حد روشن و خاموش کردن کامپیوتر سر در می آورم. از من توقع نداشته باش روشی را پیشنهاد کنم.
        اما شخصا مکالمه ی نوشتاری را خیلی بیشتر ترجیح می دهم. در مکالمه ی شفاهی نمی توانم آنطور که مایلم نظرم را تدقیق کنم. در نوشتار یکی دو سه بار آنچه را که نوشته ام دوباره می خوانم. از خودم ایراد می گیرم و توضیح می طلبم. اصلاح می کنم و بالاخره ارسالش می کنم. تازه باز هم شما را نمی توانم قانع کنم. وای به آن وقتی که هنوز خودم را هم نتوانسته باشم قانع کنم :))

      • 8. پويا  |  آگوست 14, 2017 در 9:37 ق.ظ.

        البته منظورم این بود که من صحبت کنم شما هر طور راحتید!
        در هر حال اگر ایمیلی دارید و امکانش است٬ لطفا به من ادرسش را بدهید. من ادرس ایمیلی از شما داشتم و در طی این هفت سال فکر میکنم دو بار هم برایتان ایمیلی زدم اما جوابی نگرفتم. اخرین بار فکر کنم ۱یا ۲ سال پیش بود. اگر ادرس ایمیل‌تان را اینجا بگذارید٬ کامنتتان خصوصی خواهد ماند٬ یعنی پابلیشش نمیکنم طبیعتا!

  • 9. Mad Roodgoli  |  ژوئیه 20, 2017 در 1:38 ب.ظ.

    به نظرم نمی‌فهمی مواضع‌شو و عرق بی‌خودی می‌ریزی از نفهمیدنش. به کار خودت برس، شاید موفق شدی.

    پاسخ
  • 10. zeno  |  ژوئیه 24, 2017 در 1:09 ق.ظ.

    ایرج: سلام. آقا خوشحالم نوشته‌ای از شما میبینم. کاش یک فرصتی فراهم کنید یک جایی بشود نوشته‌هایتان را خواند. جای‌تان خالی است بطور کلی. در مورد مواضع اخلاقی و سیاسی من که شما را سرخورده کرده هم بنویسید ممنون میشوم و شاید حتی توضیح قانع‌کننده‌ای هم برایش وجود داشت:)

    پویا: آقا خودت خنده‌ت نگرفت بعد اینهمه سال وبلاگت را به روز کرده‌ای تف کنی؟:)) راستش بعیده ما با هم بتونیم گفتگوی مؤثری بکنیم از همان 88 هم معلوم بود که کلا تحلیلت از وقایع منزه‌طلبانه است و حالا هم که دیگه ابعاد خیلی تخیلی پیدا کرده (مثلا فرقدانی را بعنوان الگوی مناسب معرفی میکنی)، گذشته از اینها خوشحالم که سالم و سرحالی.

    پاسخ
    • 11. پويا  |  ژوئیه 24, 2017 در 4:35 ق.ظ.

      یعنی آن زمانی که خودت این جمله را از کامو نقل‌قول کردی٬ به همه افرادی که آزادی را بر برابری مقدم می‌دانند یا برعکس٬ تف میکردی؟ فکر میکنم هنوز اینقدر درک و هوش داری که متوجه شوی کامو داوری اخلاقی‌اش را درباره افراد و جریانات مورد‌نظرش به شکلی استعاری بیان می‌کند. من هم چنین هدفی داشتم.

      پاسخ
    • 12. ایرج  |  آگوست 2, 2017 در 12:22 ب.ظ.

      سلام برادر
      من که خیلی در فضای بحث و فحص نیستم و گفتگوهای منقطع و گاه به گاه هم ممکن است خدای ناکرده به گله گزاری و جدل تعبیر شود.
      ولی جدای از اختلاف دیدگاهی که درباره ی موقعیت کنونی ایران و نیروها و قدرتهای موثر بر مسیر کشور داریم؛ آنچه مرا قدری غمگین کرد؛ نحوه ی «غیر مکابیزی» مواجهه ات با بعضی مسائل بود. یک نمونه اش آنچه درباره ی منتقدان آروین نوشته بودی که «حسادت می کنند» .
      زمانی دوستی داشتم که حتی در برابر «نفس کش» طلبیدن دار و دسته های اینترنتی -تا مرز درآوردن صدای همین پویا- همدلی نشان می داد و بهانه برای ادامه ی گفتگو به ایشان می داد. اینچنین بود که او را نه تنها قلبا دوست می داشتم بلکه عمیقا ستایشش می کردم.
      اما وقتی می بینم این رفیق قدیمی همه ی نقدهایی را که از یک بنده خدایی می شود اعم از موضعش درباره ی جنبش سبز؛ سخنانی که درباره ی موسوی گفته بود؛ عملکردش در طی همه ی این سالها ؛ دروغگوییش (به شهادت بهمن دارالشفایی) و…. به «حسودیشان می شود» فرومی کاهد سرخورده می شوم.
      حالا که صحبتش شد این را هم بگویم…
      بنده که البته هرگز با هویت واقعی در حوزه ی زبان فارسی فعالیتی نداشته ام و کار سیاسی خاصی هم جز این غرولندهای گاه به گاه نمی کنم و بالطبع ادعایی ندارم و بنابراین دلیلی برای حسادت هم نمی توانم داشته باشم. با این همه هرگز با این خانم هیچ احساس همدلی نمی کردم . بیش از هرچیز به دلیل راستگرایی فکری عجیب و غریبش که دست حامد قدوسی را از پشت بسته بود.. حمله ی او به موسوی به گمان من نه فقط از جهت «احتیاط و ترس» یا «ستایش و اعتقاد هر راستگرا به قدرت هرجا که باشد»؛ بلکه تا اندازه ای صمیمانه بود. تفکر راستگرا می تواند خاتمی را یا حتی کروبی را به نحوی تفسیر کند تا دوستش بدارد. اما موسوی را نه. آروین به راستی از موسوی و هر داعیه دار عدالت بیزار است. هرچه این داعیه بیشتر راستین و جدی باشد؛ این بیزاری بروزی وحشیانه تر خواهد داشت.

      پاسخ
  • 13. zeno  |  آگوست 4, 2017 در 2:31 ق.ظ.

    ایرج:
    من نگفته‌ام منتقدان آروین حسادت میکنند. این را میتوانم به قطعیت بگویم چون اصولا نسبت به این مسئله‌ی «حسود» خواندن منتقدان (حتی اگر بنظرم حرف نامعقول بزنند) حواس‌جمعم و امکان ندارد چنین چیزی بگویم.کلا هم وارد بحثهای مرتبط با اروین نشدم چون زمان بحثهای کذا ایشان را دنبال نمیکردم و در جریان حرفها و مواضعشان هم نبودم. فکر کنم یکی دوتا (یا شاید سه) توییت باشد که بیشتر درباره حواشی بود. مثلا فضای گودر یا مسئله سن و سال. اینها شوخی با فضای تایملاینم بود و به نقدهایی که به اروین میشد ارجاع نداشت.
    یک دلیل تعجب شما شاید این باشد که چیزهایی را که در توییتر نوشته میشود بعنوان مواضع مستقل با مخاطبانی سرتاسری فرض میکنید. در حالیکه خیلی مواقع صرفا واکنشی است به توییتهایی که ادم همان موقع دارد در تایملاینش میبیند. خیلی وقتها هم من توییتهای زیادی میبینم که از یک روایت هواداری میکنند فکر میکنم بهتر است روایت طرف دیگر هم شنیده شود. در استریم من آنزمان کسی نقدهایی از این جنس به اروین نداشت اگر داشت دستکم برای درگرفتن بحث بازنشر میکردم. یکی از دوستان هم گفت منتظر است فضا ارام شود نقدهایش را شمرده بگوید من هم شخصا استقبال کردم.
    در مورد دروغگویی هم من راستش از حرقفای دارالشفایی قانع نشدم. این نقد شما در کامنت‌تان نقد جدی‌تری است و من این را نه فقط به آروین بلکه به بخش بزرگی از بدنه جنبش سبز میتوانم وارد کنم و همچنان متعجب باشم که چه چیز اروین را مستثنی کرده. ولی دارالشفایی تا جایی که دیدم میگفت چرا اروین گفته در تشییع اقای منتظری جمعیت کم بوده درحالیکه زیاد بوده. دوست مجازی دیگری که از قضا همراه اروین بوده هم میگفت در جایی که مابودیم جمعیت کم بوده. شما میتوانید بگویید کم و زیاد فارغ از بافتار ایدئولوژیک تعبیرناشدنی است و اینکه شما بعد از تشییعی چنین سیاسی جمعیت را کم یا زیاد بخوانید گزارش معصومانه نیست. آنوقت میشود بحث کرد. ولی به این استناد دروغگو نامیدن کسی برایم قانع‌کننده نیست.

    پاسخ

بیان دیدگاه

Trackback this post  |  Subscribe to the comments via RSS Feed


گاه‌شمار

ژوئیه 2017
ش ی د س چ پ ج
1234567
891011121314
15161718192021
22232425262728
293031  

Most Recent Posts